شخصیت علمی امام رضا علیهالسلام
امام هشتم، چونان نیاکان وارستهاش، از مقام علمی والایی برخوردار بود، تا آن جا که وی را «عالم آل محمد» لقب دادهاند.
اباصلت از محمدبن اسحاق بن موسی بن جعفر(ع) نقل کرده است: «امام موسی بن جعفر، به فرزندانش میفرمود: برادرتان، علی بن موسی، دانای خاندان پیامبر است. نیازها و پرسشهای دینی خود را از وی فرا گیرید و آنچه را به شما تعلیم داد، به خاطر بسپارید، چه این که بارها پدرم امام صادق به من فرمود: دانای خاندان پیامبر در نسل توست و ای کاش من او را درک کرده و میدیدم.»
با توجه به این که در میان ائمه(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) مجال بیشتری برای تشکیل محافل علمی و نشر علوم اهل بیت(ع) پیدا کردند، و با این حال امام رضا که در این زمینه مجال کمتری یافت، عنوان «عالم آل محمد» را دریافت کرده است، میتوان این گمان را درست دانست که مناظرات و مباحثات علمی و اعتقادی آن حضرت از چنان اهمیت و امتیازی برخوردار بوده است که به عنوان عالم خاندان رسالت شناخته شود.
مناظره امام رضا (ع) با جاثلیق عالم بزرگ مسیحی
هنگامی که علی بن موسی الرضا (ع) وارد بر مأمون شد. او به فضل بن سهل، وزیر مخصوصش دستور داد که پیروان مکاتب مختلف را مانند جاثلیق (عالم بزرگ مسیحی) و رأس الجالوت (پیشوای بزرگ یهودیان) و رؤسای صائبین و هربز اکبر (پیشوای بزرگ زردشتیان) و نسطاس رومی (عالم بزرگ نصرانی) و همچنین علمای دیگر علم کلام را دعوت کند تا سخنان آن حضرت را بشنوند و هم آن حضرت سخنان آنها را.
هدف مأمون از این کار این بود که به پندار خویش مقام امام (ع) را در انظار مردم پایین بیاورد، به گمان اینکه امام (ع) تنها به مسائل سادهای از قرآن و حدیث آشناست و از فنون علم و استدلال بی بهره است.
این مجلس تشکیل شد و مأمون رو به جاثلیق کرد و گفت:ای جاثلیق! این پسر عموی من موسی بن جعفر (ع) است. او از فرزندان فاطمه (س) دختر پیامبر ما، و فرزند علی بن ابیطالب (ع) است. من دوست دارم با او سخن بگویی و مناظره کنی، اما طریق عدالت را در بحث رها مکن.
جاثلیق گفت:ای امیر مؤمنان! من چگونه بحث و گفتگو کنم که (با او قدر مشترکی ندارم) او به کتابی استدلال میکند که من منکر آنم و به پیامبری عقیده دارد که من به او ایمان نیاوردهام.
در اینجا امام (ع) شروع به سخن کرد و فرمود:
ای نصرانی! اگر به انجیل خودت برای تو استدلال کنم اقرار خواهی کرد؟
جاثلیق گفت: آیا میتوانم گفتار انجیل را انکار کنم؟ آری به خدا سوگند اقرار خواهم کرد هرچند به ضرر من باشد.
امام (ع) فرمود: هرچه میخواهی بپرس و جوابش رو بشنو.
جاثلیق: درباره نبوت عیسی و کتابش چه میگویی؟ آیا چیزی از این دو را انکار میکنی؟
امام (ع): من به نبوت عیسی و کتابش و به آنچه به امتش بشارت داده و حواریون به آن اقرار کرده اند، اعتراف میکنم، و به نبوت (آن) عیسی که اقرار به نبوت محمد (ص) و کتابش نکرده و امتش را به آن بشارت نداده کافرم!
جاثلیق: آیا به هنگام قضاوت از دو شاهد عادل استفاده نمی کنی؟
امام (ع): آری.
جاثلیق: پس دو شاهد از غیر اهل مذهب خود از کسانی که نصاری شهادت آنان را مردود نمی شمارند بر نبوت محمد (ص) اقامه کن و از ما نیز بخواه که دو شاهد بر این معنا از غیر اهل مذهب خود بیاوریم.
امام (ع): هم اکنون انصاف را رعایت کردی ای نصرانی، آیا کسی را که عادل بود و نزد مسیح، عیسی بن مریم مقدم بود میپذیری؟
جاثلیق: این مرد عادل کیست، نامش را ببر؟
امام (ع): درباره « یوحنای » دیلمی چه میگویی؟
جاثلیق: به به! محبوبترین فرد نزد مسیح را بیان کردی!
امام (ع): تو را سوگند میدهم آیا انجیل این سخن را بیان میکنند که یوحنا گفت: حضرت مسیح مرا از دین محمد عربی با خبر ساخت و به من بشارت داد که بعد از او چنین پیامبری خواهد آمد، من نیز به حواریون بشارت دادم و آنها به او ایمان آوردند؟
جاثلیق گفت: آری! این سخن را یوحنا از مسیح نقل کرده و بشارت به نبوت مردی و نیز بشارت به اهل بیت و وصیش داده است ؛ اما نگفته است این در چه زمانی واقع میشود و این گروه را برای ما نام نبرده تا آنها را بشناسیم.
امام (ع): اگر ما کسی را بیاوریم که انجیل را بخواند و آیاتی از آن را که نام محمد (ص) و اهل بیتش و امتش در آنها است، تلاوت کند آیا ایمان به او میآوری؟
جاثلیق: بسیار خوب است.
امام (ع) به نسطاس فرمود: آیا سفرِ سوم انجیل را از حفظ داری؟
نسطاس گفت: بلی، از حفظ دارم.
سپس امام به رأس الجالوت (بزرگ یهودیان) رو کرد و فرمود: آیا تو هم انجیل را میخوانی؟ گفت آری به جان خودم سوگند. فرمود سِفرِ سوم را بر گیر، اگر در آن ذکری از محمد و اهل بیتش بود به نفع من شهادت ده و اگر نبود شهادت نده. سپس امام (ع) سفر سوم را قرائت کرد تا به نام پیامبر (ص) رسید، آنگاه متوقف شد و رو به جاثلیق کرد و فرمود:ای نصرانی! تو را به حق مسیح و مادرش آیا قبول داری که من از انجیل باخبرم؟
جاثلیق: آری.
سپس امام (ع) نام پیامبر (ص) و اهل بیت و امتش را برای او تلاوت کرد ؛ سپس افزود:ای نصرانی! چه میگویی، این سخن عیسی بن مریم است؟ اگر تکذیب کنی آنچه را که انجیل در این زمینه میگوید، موسی و عیسی هر دو را تکذیب کردهای و کافر شده ای.
جاثلیق: من آنچه را که وجود آن در انجیل برای من روشن شده است انکار نمی کنم و به آن اعتراف دارم.
امام (ع): همگی شاهد باشید او اقرار کرد، سپس فرمود:ای جاثلیق هر سوالی میخواهی بکن.
جاثلیق: از حواریون عیسی بن مریم خبر ده که آنها چند نفر بودند و نیز خبر ده که علمای انجیل چند نفر بودند؟
امام (ع): از شخص آگاهی سؤال کردی، حواریون دوازده نفر بودند و اعلم و افضل آنها لوقا بود. (اما علمای نصاری سه نفر بودند: یوحنای اکبر در سرزمین باخ، یوحنای دیگری در قرقیسا و یوحنای دیلمی در رجاز و نام پیامبر و اهل بیت و امتش نزد او بود، و او بود که به امت عیسی و بنی اسرائیل بشارت داد.)
سپس فرمود:ای نصرانی! به خدا سوگند ما ایمان به آن عیسی داریم که ایمان به محمد داشت، ولی تنها ایرادی که به پیامبر شما عیسی داریم این بود که او کم روزه میگرفت و کم نماز میخواند!
جاثلیق ناگهان متحیر شد و گفت: به خدا سوگند علم خود را باطل کردی و پایه کار خویش را ضعیف نمودی و من گمان میکردم تو اعلم مسلمانان هستی.
امام (ع): مگر چه شده؟
جاثلیق: به خاطر اینکه میگویی عیسی ضعیف و کم روزه و کم نماز بود، در حالی که عیسی حتی یک روز را افطار نکرد و هیچ شبی را (به طور کامل) نخوابید و صائم الدهر و قائم اللیل بود.
امام (ع): برای چه کسی روزه میگرفت و نماز میخواند؟!
جاثلیق نتوانست پاسخ گوید و ساکت شد (زیرا اگر اعتراف به عبودیت عیسی میکرد با ادعای الوهیت او سازگار نبود)
امام (ع):ای نصرانی! سؤال دیگری از تو دارم.
جاثلیق با تواضع گفت: اگر بدانم پاسخ میگویم.
امام (ع): تو انکار میکنی که عیسی مردگان را به اذن خداوند متعال زنده میکرد؟
جاثلیق در بن بست قرار گرفت و بنا به ناچار گفت: انکار میکنم، چرا که آن کس که مردگان را زنده کند و کور مادرزاد و مبتلا به برص را شفا دهد او پروردگار است و مستحق الوهیت.
امام (ع): حضرت الیسع نیز همین کار را میکرد و او بر آب راه میرفت و مردگان را زنده کرد و نابینا و مبتلا به برص را شفا داد، اما امتش قائل به الوهیت او نشدند و کسی او را عبادت نکرد. حزقیل پیامبر نیز همان کار مسیح را انجام داد و مردگان را زنده کرد.
سپس رو به رأس الجالوت کرده فرمود:ای راس الجالوت، آیا اینها را در تورات مییابی که بخت النصر اسیران بنی اسرائیل را در آن زمان که حکومت با بیت المقدس مبارزه کرد به بابل آورد، خداوند حزقیل را به سوی آنها فرستاد و او مردگان آنها را زنده کرد؟ این واقعیت در تورات مضبوط است، هیچ کس جز منکران حق آن را انکار نمی کنند.
راس الجالوت: ما این را شنیده ایم و میدانیم.
امام (ع): راست میگویی، سپس افزود:ای یهودی این سِفر از تورات را بگیر و آنگاه خود شروع به خواندن آیاتی از تورات کرد، مرد یهودی تکانی خورد و در شگفت فرو رفت.
سپس امام رو به نصرانی کرد و قسمتی از معجزات پیامبر اسلام را درباره زنده شدن بعضی از مردگان به دست او و شفای بعضی از بیماران غیر قابل علاج را به برکت او برشمرد و فرمود: با این همه ما هرگز او را پروردگار خود نمی دانیم، اگر به خاطر اینگونه معجزات، عیسی را خدای خود بدانید باید « الیسع و حزقیل » را نیز معبود خویش بشمارید. زیرا آنها نیز مردگان را زنده کردند و نیز ابراهیم خلیل پرندگانی را گرفت و سر برید و آنها را بر کوههای اطراف قرار داد، سپس آنها را فرا خواند و همگی زنده شدند. موسی بن عمران نیز چنین کاری را در مورد هفتاد نفر که با او به کوه طور آمده بودند و بر اثر صاعقه مردند انجام داد، تو هرگز نمی توانی این حقایق را انکار کنی، زیرا تورات و انجیل و زبور و قرآن از آن سخن گفتهاند. پس باید همه اینها را خدای خویش بدانیم.
جاثلیق پاسخی نداشت بدهد، تسلیم شد و گفت: سخن، سخن توست و معبودی جز خداوند یگانه نیست.
سپس امام (ع) در باب کتاب اشعیا از او و راس الجالوت سوال کرد. او گفت: من از آن بخوبی آگاهم. فرمود: این جمله را به خاطر دارید که اشعیا گفت: من کسی را دیدم که بر دراز گوشی سوار است و لباسهایی از نور در تن کرده (اشاره به حضرت مسیح) و کسی را دیدم که بر شتر سوار است و نورش مثل نور ماه (اشاره به پیامبر اسلام (ص)) گفتند: آری اشعیا چنین سخنی را گفته است.
امام (ع) افزود:ای نصرانی، این سخن مسیح را در انجیل به خاطر داری که فرمود: من به سوی پروردگار شما و پروردگار خودم میروم و « بارقلیطا » میآید و درباره من شهادت بحق میدهد. (آنگونه که من درباره او شهادت داده ام) و همه چیز را برای شما تفسیر میکند؟
جاثلیق: آنچه را از انجیل میگویی ما به آن معترفیم.
سپس امام (ع) سؤالات دیگری درباره انجیل و از میان رفتن نخستین انجیل و بعد نوشته شدن آن بوسیله چهار نفر: مرقس، لوقا، یوحنا و متی که هر کدام نشستند و انجیلی را نوشتند (انجیلهایی که هم اکنون موجود و در دست مسیحیان است)، سخن گفت و تناقضهایی از کلام جاثلیق گرفت.
جاثلیق به کلی درمانده شده بود ؛ به گونهای که هیچ راه فرار نداشت. لذا هنگامی که امام (ع) بار دیگر به او فرمود:ای جاثلیق، هر چه میخواهی سوال کن، او از هرگونه سوالی خود داری کرد و گفت: اکنون شخص دیگری غیر از من سوال کند، قسم به حق که گمان نمی کردم در میان مسلمانان کسی مثل تو باشد.
آثار سوء بی توجهی به نماز و سکونت در محلی که در آن ظلم شده است
حجت الاسلام ابوالقاسم غروی می فرمودند:
شخصی نزد پدرم آمد و طلب استخاره کرد.
پدرم گفت: بد است ضرر می کنی. بلکه در هر معامله ای که انجام دهی ضرر خواهی کرد.
آن مرد گفت: آقا چرا اینطور است؟
من می توانم کار را بیافرینم. اما در عین حال همیشه متضرر می شوم.
پدرم گفت: می خواهی علت آن را بدانی؟
گفت: آری
فرمود: علت آن دو چیز است:
یکی به خاطر خانه ای که در آن زندگی میکنی؛
دوم به خاطر استخفاف و بی اهمیتی که نسبت به نماز داری. مثلا همین امروز نماز تو قضا شده است. هر گاه احتیاج به غسل داشتی باید قبل از طلوع آفتاب غسل کنی و نمازت را با طهارت بخوانی.
آن مرد گریه کرد و رفت.
بعد از مدتی نزد پدرم آمد , ولی هنوز خانه خود را تبدیل نکرده بود.
چندی بعد معلوم شد که این خانه از قبل محل زندان دولت بوده و در آنجا ظلم و ستمهای زیادی به مردم شده است.
در آب انبار آن خانه، سنگهای بزرگی بوده است که با برداشتن سنگها سیاه چالهای زندان ظاهر شد.
روزنه هایی از عالم غیب ـ آیت الله سید محسن خرازی
امام زمان (عج) : ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را از خاطر نمی بریم و اگر جز این بود ، گرفتاریها از هر سو بر شما وارد میشد و دشمنان شما را از بین می بردند.
پروردگارا! شیعیان ما از مایند ، از اضافه طینت و سرشت ما خلق شده اند و با آب گوارای ولایت ما سرشتشان عجین شده است
هر کس که در دل برای سرنوشت خود، سرنوشت این ملت و آینده ایران اسلامی ارزش قائل است، آن کسی که برای استقلال و هویت ملت خود ارزشی قائل است، آن کسی که از تسلط قدرتهای بیگانه بیزار است، آن کسی که برایش آینده این کشور و این ملت و آینده دنیای اسلام یک هدف بزرگ محسوب می شود، آن کسی که از رنج های ملت فلسطین دلش خون است ... آن کسی که مایل است بیش از یک میلیارد مسلمان دنیا قدرت عجیبی را تشکیل بدهند که بشریت را به سمت کمال هدایت کنند و خودشان در قله کمال قرار بگیرند، آن کسی که این احساسات و این درکها را دارد و حاضر است در این راه قدمی بردارد او بسیجی است.